سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بنام خدا

قهرمانان پوشالی از در و دیوار آسمان خراشها بالا میروند با یک اشاره دهها انسان بر زمین میزنند و در میان بهت و حیرت سایر بازیگران چهره های خونسرد و مصمم از خود به نمایش میگذارند حال آنکه پوشالی بودن قهرمانهایشان را  در عراق و افغانستان به خوبی شاهد بودیم .اما مردانی بودند و هستند که مافوق همه ابر قهرمانان بی صدا و خاموش قهرمانیهایی آفریدند که بوقهای رسانه ای و کمپانیهای فیلمسازی غرب جرات و توان به نمایش گذاشتن آنها را نخواهند داشت .

اگر از سن و سالش بپرسی باید گفت که در حال حاضر 55 ساله است و 26 سال از  بهترین روزهای عمر خود را در بی خبری و مجهول الحالی طی کرده بی شک هنگامیکه سفاکان موساد برای شکنجه برهنه اش کردند از دیدن آن بدن و تن پاره پاره و جای سوختگیها جا خوردند چرا که این جراحتها محصول شاگردان همین موساد یعنی ساواک و شکنجه گران شاه خائن بود  .زمانیکه در سال 54 به مدت پنج ماه در مخوف ترین شکنجه گاه طاغوت یعنی زندان فلک‌الافلاک خرم‌آباد در سلولی انفرادی گذراند به گفته هم بندانش آنچه شکنجه گران سفاک رژیم  را خشمگین تر میکرد این بود که در طی همه این اعمال وحشیانه صدای ناله ای از او بلند نشد. بعد از اینکه از وی نا امید شدند نه ماه نیز در بند عمومی همان زندان به سر برد و با شدت گرفتن موج انقلاب آزاد شد . پس از آزادی در جریان انقلاب فعالیت زیادی داشت بطوریکه در همان بهبوهه روزهای انقلاب چندین بار تا مرز شهادت پیش رفت هنگامیکه انقلاب به ثمر نشست بدون ادعایی و چشم داشتی به جای اینکه منتظر منصبهای بالا باشد با 66 تن برای پاکسازی اشرار و گروههای ضد انقلاب عازم بوکان شد عملیاتی با حد اکثر موفقیت و پس از آن به سقز و بانه در بانه نیز اشرار دموکرات را تارو مار کرد 400 اسیر و 200 کشته تلفات از ناحیه ضد انقلابیون این خطه  .

بعد از این موفقیتهای بزرگ و چشمگیر به جای آنکه گرد راه بنشاند سریعا با چند تن از همرزمانش برای فتح سنندج عازم کردستان شد کمر تجزیه طلبان ضد انقلاب در آن ناحیه شکسته شد در زمستان 58 جاده پاوه –کرمانشاه که در تصرف ضد انقلابیون بود را از چنگ آنان خارج کرد و وارد شهر پاوه شد و به سمت فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد  . در سال 59 ماموریت یافت شهرستان مریوان را از تصرف ضد انقلابیون خارج کند تسلط ضد انقلاب در مریوان به گونه‌ای بود که از پادگان این شهر می‌توانستند افرادی را که در سطح شهر تردد می‌کنند  شمارش کنند. پس از استقرار در این شهر بطور رعد آسا توانست بر این منطقه تسلط پیدا کند ترس و وحشتی بر دل عناصر ضد انقلاب این منطقه افتاده بود  که به قول یکی از همرزمانش، هر وقت به آنان  خبر می‌رسید که  احمد  متوسلیان قصد حمله به آنها را دارد، مانند روباه از معرکه می‌گریختند. همه این فتوحات در حالی انجام میگرفت که به قول خود حاج احمد متوسلیان :

وقتی صحبت از جنگیدن در غرب می شود صحبت از جنگیدن در عمق دره هایی است که بر سطح آنها برفی به ارتفاع نه متر نشسته ؛ صحبت از جنگیدن بر فراز قله هایی به ارتفاع دو تا سه هزار متراست . جایی که انسان ایستاده یخ می بندد و حتی امکان تحمل ده دقیقه نگهبانی در آنجا سخت است.»"و در جای دیگر در شرح عملیات بر روی قله تته میگوید :

در این حمله ما پانزده نفر شهید دادیم . از این تعداد فقط چهار نفر با اصابت گلوله ی دشمن به شهادت رسیدند . یازده نفر دیگر بر اثر شدت برودت هوا سرمازدگی و لغزندگی سطح یخزده ی قله تته از بالای ارتفاع سقوط کردند و بر اثر اصابت به صخره های دره ها پیکرهای پاک آنها پاره پاره شد .»"

این قسمت کوچکی بود از وصف جبهه هایی که او فرماندهیش را به عهده داشت آنهم در شرایطی که بنی صدر خائن دستور داده بود به نیروهای احمد متوسلیان حتی یک فشنگ هم داده نشود. زمانیکه مسعود رجوی همان خائن آن سوی مرزها با لشگر کشی و اطاعت از صدام خائن در این مناطق دوش به دوش سپاه صدام ایران را به خاک و خون کشید .

              

سران رژیم صهیونیستی به بهانه دو اسیر آنهم نظامی صهیونیست منطقه را به آشوب میکشند هزاران زن و کودک را زیر آوار خرد میکنند با قرار دادن میلیونها بمب خوشه ای که حتی سازمانهای بین المللی استفاده از آنرا ممنوع  و غیر انسانی اعلام میکنند حتی بعد از پایان یافتن جنگ دست , پاو سر کودکان و زنان و مردان بی دفاع را قطع میکنند و همه اینها تنها به بهانه دو اسیر نظامیست لیکن در 14 تیر سال 61 هنگامیکه هیات دیپلمات ایرانی در  مسیر عبور از پست بازرسی در شمال بیروت بود توسط عناصر رژیم تبهکار و آدمکش صهیونیست ربوده و به فلسطین اشغالی منتقل میشوند در این زمان احدی حق اعتراض ندارد در حالیکه همه گان میدانند دیپلماتهااز هر کشوری که باشند  مصونیت سیاسی دارند .

در این مدت 26 سال صدای دادخواهی ملت ایران و درخواست آزادی این اسرا هرگز به گوش  سازمانهای بین المللی که حزب الله لبنان را به جرم اسارت دو آدمکش صهیونیست باز خواست و متهم میکردند نرسید . از این سازمانهای سر تا پا صهیونیستی مسلما انتظاری بیش از این نمیرفت اما باید از مسئولین پرسید آیا 26 سال فرصت کمی برای تحت فشار قرار دادن مجامع بین المللی برای آزاد سازی اسرا نبود ؟

زمانیکه نظامیان انگلیسی به جرم تجاوز به آبهای ایران در اسارت در آمدند آیا امکان این نبود در آن بهبوهه آزاد سازی اسرای ایرانی در بند رژیم آدمکش مطرح میشد ؟ یا همین اواخر زمانیکه آن پیرزن جاسوس هاله اسفندیاری  در بازداشت به سر میبرد و از آنطرف رسانه های بوقچی با استفاده از دختر این جاسوس ادعا میکردند وی در زندان ایران در بد ترین شرایط جسمانی به سر میبرد و شدیدا بیمار است و پس از آن شاهد بودیم این نوکر صهیونیسم با شادی و سر خوشی از زندان آزاد میشود و در مصاحبه با خبرنگاران ایران پاسخ میدهد در زندان آنچنان به شرایط جسمی من توجه میشد که حتی بر اساس رژیم غذایی تجویزی پزشکم به من سرویس داده شد. آیا امکان این نبود که در برابر آزادسازی این مزدور خود فروش مسئله آزاد سازی اسرا مطرح میشد که حتی اگر به این در خواست ترتیب اثر داده نمیشد حد اقل خبر اسارت دیپلماتهای ایرانی توسط رژیم منحوس صهیونیسم نقل خبرهای رسانه های غربی باشد  .

                                                 
                                                      

وقتی به خدمات حاج احمد متوسلیان و حاج احمدها برای انقلاب برای امنیت و حفظ مرزهای کشورمان دقیق شویم خواهیم دید که پاسخ ما و تک تک ما ایرانیان به هر نحوی  به این خدمات و این جانفشانیها جز ناجوانمردی و فراموشی چیزی نبوده است .

اما خبر خوشیکه دبیر کل حزب الله لبنان سید حسن نصر الله برای خانواده چهار اسیر ایرانی در روزهای اخیر  به ارمغان آورد بعد از آنکه چون کوه بر سر گفته های خود باقی ماند همچنانکه پس از به اسارت گرفتن دو نظامی اسرائیل جعلی در خطابه ای فرمود :

اگر همه عالم جمع شوند و از ما بخواهند این دو اسیر را آزاد کنیم میگویم محال است ,محال.... تنها در صورتیکه این دو نظامی آزاد خواهند شد که تحت مذاکره غیر مستقیم اسرای لبنانی آزاد شوند و در راس همه آنها سرور اسرای لبنان سمیر قنطار .»"

این سید شجاع آنچنان قاطعانه بر سر این سخن خود باقی ماند که در روزهای اخیر کابینه شیطانی رژیم صهیونیستی از سر استیصال مجبور شد  با 22 رأی موافق در برابر سه رأی مخالف، تصویب کند  که وارد مبادله اسرا با حزب‌الله لبنان شده و در مقابل، دو نظامی اسیر اسرائیل جعلی ، چند اسیر لبنانی از جمله سمیر قنطار ، پیکر چند تن از شهدای حزب‌‌الله و نقشه نقاط مین‌گذاری شده را به حزب‌الله بدهد و خبر مسرت بخش درباره اسرای ایرانی این است که رزیم صهیون اعلام کرد حتی اطلاعاتی در مورد اسرای ایرانی نیز در اختیار حزب الله قرار خواهد داد .اینگونه باید با رژیم تبهکار صهیونیسم برخورد کرد و اینگونه امتیاز گرفت.

 این جریان آنچنان برای رژیم جعلی اسرائیل کشنده و دهشتناک بود که برای رفع آبرو ریزی و برای حفظ غرور از دست رفته ایران که از حامیان اصلی حزب الله است را تهدید به حمله نظامی میکند  همچنانکه در روزهای اخیر شاهد بودیم رسانه های بوقچی صهیونیسم اعلام کردند حدود یک ماه پیش و بعضی 50 روز پیش ارتش رژیم صهیون مانور هوایی خارج از مرزهای فلسطین اشغالی به مسافت هزاران کیلومتر ترتیب داده که اهم اهداف آن آمادگی برای حمله به ایران بوده اما نکته جالب و فکاهی در اینجاست که اولا خبر این مانور بعد از 50 روز منتشر میشود و جالبتر اینکه محدوده مسافتی که رژیم صهیون ادعا میکند در آن مانور اجرا شده در برگیرنده حدود 20 کشور است که بعد از انتشار این خبر هیچ یک از کشورهای همسایه فلسطین اشغالی خبر وجود جنگنده های هوایی هیچ کشوری را در آسمان خود تایید نکردند .  شاید هم  این مانور توسط اشباح نظامیان صهیونیست کشته شده در جنگ سی و سه روزه صورت گرفته .

البته باید جناب بوش سپاسگزار این شایعه پردازی  رفقای صهیونیست خود باشد چرا که جورج بوش در آخرین روزهای ریاست جمهوری نتوانست مسئله هسته ای ایران را حل کند و شایعه سازی اخیر رژِیم صهیون علاوه بر سر پوش گذاشتن بر بی آبرویی ناشی از آزاد سازی اسرا ی لبنان میتواند بعنوان حربه ای تبلیغاتی برای تحت فشار گذاشتن ایران برای دست کشیدن از فعالیتهای هسته ای باشد لیکن وجود رهبر مقتدرو هوشیار انقلاب  باز هم آن سخن زیبا و پر معنای امام خمینی که سلام خدا بر آن روح پاک باد را تداعی میکند که :

«"آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند ."»

و در انتها در سالروز اسارت حاج احمد متوسلیان و سه همراه ایشان خبر خوشی که سید حسن نصر الله به خانواده اسرای ایرانی در چند روز اخیر داده است این بود که حد اقل سه اسیر از این اسرا زنده هستند و سید حسن اعلام کرده آزاد سازی اسرای ایرانی در برنامه حزب الله لبنان قرار دارد چرا که این اسرا مهمان لبنان بوده اند . و چه وعده ای از وعده سید حسن نصر الله صادق تر است ؟ نکته مهمی که مسئولان حزب الله به خانواده و مسئولان پی گیر در زمینه اسرای ایرانی خاطر نشان کرده اند این بوده است که :"  به جای برگزاری میتینگ در ایران، در اروپا به تحریک افکار عمومی بپردازند تا رژیم اسرائیل برای آزادی گروگان‌ها تحت فشار قرار گیرد." علاوه بر آن وبلاگ نویسان ایرانی مسلط به زبانهای مختلف بخصوص انگلیسی چه شایسته  است که در زمینه آگاهی رسانی در مورد این اسرا و همچنین فجایعی که رژیم صهیون و آمریکا برای مردم ایران به بار آوردند از جمله ترورهای شخصیتهای انقلابی و مردم کوچه و بازار و همچنین انهدام هواپیمای مسافر بری ایران توسط ناو آمریکایی و ناجوامردیهای بی شماری که در حق مردم ایران داشتند روشن گریهایی نه تنها در عرصه نت ایرانی بلکه با نفوذ به تالارهای گفتگو غربی و اروپایی و همچنین ایجاد سایتها و وبلاگهایی با زبانی غیر فارسی صدای مظلومیت و حقانیت ملت ایران را به گوش مردمی برسانند که  در غیاب ما ایرانیان تصویری دروغ و کاملا جعلی از ملت و کشور ما در رسانه هایشان تبلیغ میکنند .

***
در سالروز اسارت حاج احمد متوسلیان چه زیباست گریزی به منش و شخصیت زیبا و وفادارای او نسبت به میهن و هموطنان خود مطلب زیر خاطره ای از مجتبی عسگری همرزم حاج احمد متوسلیان است:

سال 1359 در بهداری سپاه مریوان مشغول کار بودم. چند روزی به مرخصی تهران رفته بودم. نیم ساعتی از برگشتنم نگذشته بود و همراه بچه‌ها دور سفره مشغول صرف ناهار بودیم. لحظه‌ای نگذشته بود که شهید «ممقانی» با عجله آمد و خیلی سریع گفت:
ـ بلند شو زود برو حاج احمد باهات کار داره…
با تعجب پرسیدم: «حاج احمد از کجا خبردار شد که من از مرخصی برگشتم؟»
ممقانی اظهار بی‌اطلاعی کرد و گفت: «من نمی‌دونم، فقط به من گفت صدات کنم.»
سریع و با عجله بلند شدم و رفتم داخل بخش بیمارستان. حساب خشم و غضب حاجی را داشتم و می دانستم که حاجی بیخودی عصبانی نمی‌شود. حاجی را دیدم که غضبناک جلوی بخش منتظرم ایستاده بود. به هر جرأتی که بود جلو رفتم و سلام کردم. اصلاً جواب سلامم را نداد. خیلی تند، مثل پدری که دست بچه‌ای را که خطایی از او سرزده می‌گیرد و او را می‌کشد به طرف محل کار خطایش، دستم را گرفت و کشان کشان برد داخل یکی از اتاقها، جوان مجروحی را نشان داد که روی تخت خوابیده بود. با غیظ گفت:
ـ به دستهای این جوان مجروح نگاه کن.دستهای مجروح را که آستینهایش پاره و خونی بود از نظر گذراندم، خیلی ناجور خون ریخته بود و دستهایش سرخ و سیاه شده بود . حاج احمد رو به بسیجی مجروح کرد و گفت:
ـ چند روزه که اینجا بستری هستی؟
مجروح گفت: «حدود یک هفته». حاجی پرسید: «چرا دستهایت خونی است؟» جوان گفت: « خب تیر خوردم، خونی شده.» حاجی با همان عصبانیت پرسید: «کسی دستهایت را نشسته؟» مجروح گفت:«نه».
حاج احمد با همان غیظ به مجروح گفت: چرا خودت دستهاتو نشستی؟» او گفت: «خب نمی‌تونستم راه برم، برام سخته.» حاجی گفت: «از کسی نخواستی که دستهایت رو بشوره؟» مجروح گفت : «چرا، چند بار به پرستارها گفتم ولی کسی به حرف و خواسته ‌ام توجهی نکرد» در نهایت حاجی از او پرسید: «از این بیمارستان راضی هستی؟» که بسیجی مجروح گفت: «نه! خیلی اذیتم می‌کنند….. با همین دستهای خونی غذا خوردم و…»
حرفهای مجروح، مثل پتک بر سرم فرود می‌آمد. حاج احمد با چشمانی سرخ از خشم رو به من کرد و گفت: « چرا وضع اینجا این جوری است؟» گفتم: «آخه برادر احمد، من یک ساعت نمی‌شه که از مرخصی اومدم.» این حرف عصبانیت او را بیشتر کرد و غرید:
تو یک ساعته که از مرخصی خونه‌تون اومدی و به این بخش سر نزدی و قبل از سرزدن به مجروحها رفتی پای غذا خوردنت؟…
در همان حال چنگالی را که روی میز بود برداشت و به طرفم پرت کرد و من خیلی سریع گریختم.
داد و فریاد حاجی بالا گرفت. به او گفتم اجازه بدهد که من توضیح بدهم. یک ربعی که از قضیه گذشت، نشست گوشه‌ای و شروع کرد به گریستن. می‌دانستم همیشه  این گونه بود. او که در جنگ و رویارویی با دشمن از هیچ چیز نمی‌ترسید و باکی نداشت، در برابر ناراحتی بچه بسیجی‌ها زار زار می‌گریست و مثل پدری دلسوز می‌سوخت. با هق هق گریه گفت:
ـ آخه تو خجالت نمی‌کشی؟ بچه‌ها با این عشق و علاقه اینجا بجنگند بعد مجروح بشن و بیان توی این بیمارستان بخوابند اون وقت شما به این راحتی کوتاهی کنید؟
گفتم: «آخه حاجی، اینجا توی بیمارستان، سلسله مراتب داره…» هنوز حرفم تمام نشده بود که حاجی سرم فریاد زد:
ـ این سلسله مراتب بخوره توی سرت. سلسله مراتب که نمی‌تونه به یه مجروح، خوب برسه به چه درد می‌خوره؟
با همان خشم از در بیمارستان خارج شد و رفت. خیلی ناراحت شدم، نمی‌دانستم چطوری مسئله را حل کنم.
شب، حاج احمد مرا خواست. پهلویش که رفتم با گریه مرا در آغوش کشید و از اینکه آن طوری برخورد کرده بود عذر خواست، بدجوری حالم را گرفت. چون تقصیر از ما بود. با گریه گفت:
ـ به خدا دلم برای بچه‌های بسیجی می سوزه، پدر و مادرشان با یک امید و آرزویی اینها را بزرگ کرده‌اند و به این راحتی برای رضای خدا از آنها دل کنده‌اند و فرستاده‌اند اینجا، اون وقت ما درباره رسیدگی به وضعشان کوتاهی می‌کنیم.

_____________________________________________________

وبلاگ آیا دین چیزی جز محبت است ؟نیز پس از قرار دادن متن اعتراض به اقدامات صهیونیست مآبانه مدیر بلاگفا و اعلام  هجرت وتغییر سرویس از بلاگفا  توسط مدیر بلاگفا مسدود شد آدرس جدید این دوست ارجمند در ادرس http://www.danyal.ir/ با عنوان روز شمار تاریخ قابل دسترسیست .


نوشته شده در  پنج شنبه 87/4/13ساعت  2:15 صبح  توسط شیدا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مشق شب برای دولت یازدهم :آمریکا کیست؟
سنگباران
قدرت ایران، بسیار فراتر از بستن تنگه هرمز
صبر
آینده از آن حسین(ع) است
قرض الحسنه
اخطار به وزارت ارشاد -وزارت اطلاعات و قوه قضاییه
[عناوین آرشیوشده]